دست هایم را در باغچه می کارم.
سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواره ای به دو گوش می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم وگردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد.
کوچه ای هست که قلب من آن را
از محله های کودکی ام دزدیده است ....