به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما … چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد،بجز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت، به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
شفیعی کدکنی
اى ساقیا آرامم کن, دیوانه ام یادم کن
من خسته ایامم ,ساقى تو آرامم کن
گمگشته اى در خویشم ,ساقى تو بیدایم کن
با ساغر شیدایى , سرمست وشیدایم کن
در سینه بنهان کردم صیاد آوازم را
محض خدا روزکار مشکن دکر سازم را
من مرغ خوش آواز این شهرم مىدانم مىدانى
کز این بنجره خاموشى مىکریم در قابت بنهانى
از جان ما جه خواهى بیوسته بیونده زمونه
در سینه بنهان کردم صیاد آوازم را
محض خدا روزکار مشکن دکر سازم را
اى ساقیا آرامم کن, دیوانه ام یادم کن
من خسته ایامم ,ساقى تو آرامم کن
کمشته اى در خیشم ,ساقى تو بیدایم کن
با ساغر شیدایى , سرمست وشیدایم کن
خلوت غار حرا
آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست
با آن شکست، قامت لات و عزا شکست
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان
مهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست
با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل
در سرزمین رکن و مقام عصا شکست
آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت
تا سد ظلم و فقر به ام القرا شکست
نوح نبی به ساحل رحمت رسید و خورد
توفان به پاس حرمت خیرالورا شکست
بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق
تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست
عیسی مسیح مهر نبوت به او سپرد
زیرا که نیست دین ورا تا جزا شکست
آمد برون زغار حرا میر کائنات
آن سان که جام خنده باد صبا شکست
در خانه رفت و دید خدیجه که می دهد
از بوی خویش مشک غزال ختا شکست
بر دور خویش کهنه گلیمی گرفت و خفت
آمد ندا که داد به خوابش ندا شکست
یا «ایها المدثر»ش آمد به گوش و گفت
باید که سد درد ز هر بینوا شکست
قانون مرگ زنده به گوران به گورکن
کز مرگ دختران نرسد بر بقا شکست
آماده بهر گفتن تکبیر کن بلال
چون می دهد به معرکه خصم دغا شکست
اینک به خلق دعوت خود آشکار کن
هرگز نمی خورد به جهان دین ما شکست
برخیز و بت شکن که علی دستیار توست
کز بت نمی خورد علی مرتضی شکست
طعن ابی لهب نکند رنجه خاطرت
کو می خورد زآیه «تبت یدا» شکست
«ژولیده» گفت از اثر وحی ذات حق
آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست
ژولیده نیشابوری
تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را
باز کن پنجره را من تو را خواهم برد
به عروسی عروسکهای خواهر خویش
که در آن مجلس
صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
صحبت از سادگی وکودکی ست
چهره ای نیست عبوس
زندگی رویاییست
زندگی زیباییست
می توان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه گر میشکند حرفی نیست
از دوست بپورسید که چرا می شکند
گل همیشه نازم نبودی چاره سازم
نکردی مهربونی به قلب پر نیازم
آخه این اسمش وفا نیست
راه و رسم عاشقا نیست
وقتی که دلم گرفته
دل شکستن که روا نیست
تویی که بر سر من عشقتو منت میزاری
رنجی که به من میدی پای محبت میزاری
تویی که با همه مهری که میگی به من داری
پس چرا سوخت دلمو به پای عادت میزاری
محتاج محبتم خدایا مددی مددی
شاید که خدا بگیره دست پر نیازم
شاید که خدا بتونه باشه چاره سازم
.
.
تویی که بر سر من عشقتو منت میزاری
رنجی که به من میدی پای محبت میزاری
تویی که با همه مهری که میگی به من داری
پس چرا سوخت دلمو به پای عادت میزاری
.
محتاج محبتم خدایا مددی مددی
شاید که خدا بگیره دست پر نیازم
شاید که خدا بتونه باشه چاره سازم
کدام مولود، چون «على»، در کعبه چشم به جهان گشوده است؟
کدام میلاد، چون «سیزده رجب»، گوهرى در صدف هستى به جهان دادهاست؟
کدام مادر، چون على زاده است؟
13 رجب، میلاد فرخنده گوهر ولایت در صدف کعبه است.
مولودى که محبّتش، دلهاى عاشقان فضیلت را روشن ساخته، و مولایى که ولایتش، کیمیاى دگرگون ساز دلها و
زندگیهاست و گنج «على دوستى»، عطیّهاى الهى در قلوب شیعیان است.
ولادتش بر همه مسلمین مبارک باد.
دیرگاهی است سوالی دارم
و معما این است
سهم آزادی پروانه کجاست ؟
و چرا بال کبوتر فقط آهنگ قفس می خواند؟
مرغ باران به کجا می بارد !؟!
و چرا یک گنجشک " بار اول که سر از لانه برون می آرد
تا که پر گیرد و بالا برود "
آسمان را جا نیست ؟
و نمی دانم من
از چه رو می گویند " شب خمار است و سیاه .
شب اگر تاریک است " علتش بخشش خورشید به ماه است و زمین
و سوالم این است
سهم دلتنگی خورشید کجاست ؟
مرا پرسی که چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست
حدیث عاشقی بر من رها کن
تو لیلی شو، که من مجنونم ای دوست
به فریادم ز تو هر روز، فریاد!
از این فریاد روز افزونم ای دوست
شنیدم عاشقان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم ای دوست
نگفتی گر بیفتی گیرمت دست!؟
ازین افتاده تر کهاکنونم ای دوست؟!
غزلهای نظامی بر تو خوانم
نگیرد در تو هیچ افسونم ای دوست
اری می روم نه به دور
که به نزدیک
نزدیک تر از آنچه که هست
نزدیک تر از آن دل سنگ
می روم اما نه به دور
می پرسم نه زکور
راز آن سالهایی که برفت
و در آن غم که چرا آنگونه برفت
می روم خسته و نالان با غم شبهای دراز
با غم آن رخ خونین دل بیگانه نگاه
چون خودی را نشود گفت خودی!؟
چونکه آنکس که از ما نیست
بسی مهربان تر است
می روم اما نه به دور
نه به پستی نه کژی
تا که گویم که که هستم
من از این خاکم و بر خاکم و می مانم از این خاک
تا که آنگه بریزندم بر خاک
مردِمردم شیر شیران
حامی این سرزمینم، مردمانش
کو کسی تا زین میان بامن نشیند
اشک و ماتم را زمن از دل بچیند
جز سطوحی مهربان و شمع روشن، شمع یاد
آخر این اشکم ز من افتاد بر دامان کاغذ
رنج من را او کشید بر جانش آخر
ای خدا ای مهربانی ها کجایید؟
یکشب آهسته بیایید
در درون خانه ها چون من زیادند
در درون شهرها زآنها فزون تر
یکشب آهسته بیایید
مردمان وامانده اند با رنج بسیار
جمله ای را به محبس ها کشاندند
مهر آزادی را بر درها نشاندند
جمله ای را چون ندا با حق زدند
از دم دنیا بریدند
گفته اند دیگر مگوید
لیک دیگر آینگونه نشاید
بودن و در خانه بماندند
باید اینگونه برفت
مهردلدار بخواست
باید برخاست زجا
گفتا ای خدا
من به نام وطنم
خاک مردان و زنان چون دُر کهن ام
می زنم بانگ و می زنم فریاد
تا تو هستی من خویشتن را برم از یاد.
در ماه رجب فرشته ای تا صبح اینگونه ندا میدهد:
خوشا به حال رجبیّون، خوشا به حال آنان که در وادی مراقبه و شهود در محضر خدای متعال گام برمیدارند.
اینان چه خوب قدر چنین ایامی را میدانند و بسیار سختتر و هوشیارتر و جدیتر از دنیاطلبان، به دنبال آن هستند
تا مبادا سودی فانی و متاعی ارزانی از این نشئه از دستشان بیرون رود،
مراقبند تا نکند نفعی باقی و تجارتی راقی برای آخرت، از کفشان ربوده گردد
که زیان و نقصان را در این می بینند. بر کسی که می خواهد به تصفیه درون بپردازد
لازم است که برای دستیابی به خرسندی خداوند تمامی توش و توان خود را به کار گیرد
و برای خالص نمودن اعمال و احوال خویش و مصون نگه داشتن آنها از هر گزندی،
در ایام ماه رجب مبادرت ورزد که اگر بنده ای به اندک عملی به این شیوه و با این خصوصیات توفیق یابد
او را کفایت می کند، زیرا پاداشی که پروردگار برای عمل ناب و عاری از آلودگی خودخواهی و شرک و نفاق،
در نظر گرفته از حساب و شماره بیرون است...