گاه می اندیشم،
خبر ِ مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی، روی تو را
کاشکی می دیدم.
شانه بالا زدنت را،
ـ بی قید ـ
و تکان دادن دستت که،
ـ مهم نیست زیاد ـ
و تکان دادن سر را که،
ـ عجیب! عاقبت مرد؟
ـ افسوس!
ـ کاشکی می دیدم!
من به خود می گویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل ِ جان مرا
آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد؟
حمید مصدق