چون تو جانان منی جان بی تو خرّم کی شود؟
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود؟
گر جمال جان فزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود؟
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای؟
این چنین طرّاریت با من مسلّم کی شود؟
چون مرا دل خستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود؟
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود؟
خلوتی می بایدم با تو زهی کار کمان
ذره ای هم خلوت خورشید عالم کی شود؟