ای کاش می شد ستاره ها راچید و با دست لمسشان کرد
ای کاش می شد دل ها را به هم نزدیک کرد و
ای کاش می شد فاصله هارا کم کرد
در فراز های زندگی صبورانه قدم برداشت،
ای کاش می شد با دل هل زندگی کرد،
ای کاش می شد بی انکه اشکی ریخت زندگی کرد
ای کاش می شد مرگ را از خدا هدیه گرفت،
ای کاش تسکین دهنده قلبها همیشه با ما بود،
ای کاش می شد محبت ها را با مهربانی و دوستی و محبت پاسخ داد و
ای کاش می شد بدی ها را نادیده گرفت و خوبی هایش را نظاره کرد،
ای کاش می شد من؛من بودم تنها در رویای زندگیم،
ای کاش می شد مسافری بودم که وقت اراده بر می گشتم،
ای کاش ذره ای دلم اسوده بود،
ای کاش اشک هایم قابل تجمع بود،
ای کاش شکستن دل ها را کسی لمس نمی کرد،
ای کاش من برای هر کسی پیش قدم در سختی ها بودم،
ای کاش من؛تنهای،تنها برای خودم بودم.
ای کاش من در عدالت زندگی می کردم