سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در میان تیک تاک خسته ی ساعت زمان گم شده ام ...

در میان سایه های غریب این دیار ماتم زده گم شده ام ... و تنها آرامگاه من آسمان است ...

سردی این خاک و این سرزمین وجودم را سرد کرده و روحم در میان تلاطم بی نفس زندگی آشفته و سرگردان است ...

خسته از تمام رنگ های سرد به گرمای تو می اندیشم و به اینکه چرا تو را گم کردم ؟

روحم آشفته است و بند بند وجودم تو را طلب می کند ...

شفق به انتظارت هر روز در آسمان می نشیند که تو بیایی ...

تو بیایی و من در وسعت وجودت آرام گیرم ... تو بیایی و با گرمایت گرمم کنی و آنگاه روح من آرام می گیرد ... و من آرام و بی صدا ، همچو کودکی خسته از بازی در خوابی عمیق فرو می روم و راحت می میرم ...

خسته ام ... تاریکی و تنهایی این جا مرا فرسوده کرده است ... و من مرده تر از همیشه به انتظارت نشسته ام ...

من دیر زمانی است که چشم انتظار توام ، پس چرا طلوع نمی کنی ؟ اینجا همه چیز سرد است ... حتی قلب عاشقان ...

قلب آهسته با من می گوید :

خورشید هیچگاه در سرزمین مردگان طلوع نمی کند ...

در این زمین خاکی و سرای فانی ، انتظار آسمانی ها ، پایانی جز مرگ نخواهد داشت ...

خورشید هیچ گاه طلوع نمی کند ...
باد های سرد ... نگاه بی فروغ خورشید ... ابر های بی رمق ... و درختان مرده ی زمین ...

چه می گوید ؟ چه نجوا می کنند با من ؟ چرا این روزها آسمان اینقدر غمگین است ؟

نگاهم کن ... این منم ، گمشده ای از جنس نور که هاله ای از تاریکی ها و تمام رنج های این چند سال زندگی ام مرا فرا گرفته است ... به اندازه ی تمام روزهایی که فرصت نکردم آن ها را زندگی کنم ، پیر شده ام ...

صدای قلبم ، تداعی گر گام های وهم انگیز مرگ است ... و من بیشتر خسته می شوم ... بیشتر سکوت می کنم ... بیشتر به انتظار ...

نمی دانم از کی تلخی لبخند و صدای زجر آور خنده ی عابران مرا محکوم می کند ...!

مرا محکوم می کنند و من در برابر تمام منطق های سرد و خشک آن ها فقط عشق را بهانه می کنم ...

چه نجوا می کنند با من ؟ باور کنم ؟ باور کنم عشق برای ابد در میان کالبد ما مرده است ؟

اما من هرچند خسته و پیر ... هنوز زنده ام ... من از نسل عشق ، من فرزند خورشیدم ... من در میان این منطق های بی روح و تاریک هنوز زنده ام و هنوز عاشق ...

بگذار دلخوش این ثانیه ها باشم ... ثانیه های پر دردی که در فراق می گذرد ، اما قلبم به نور طلوع تو روشن است ...

نگاهم کن ... نگاه تو گرمم می کند .

پسری از آسمان

   مدیر وبلاگ
عشق گلی است که دو باغبان دارد، عاشق و معشوق
من این وبلاگ را برای بیان معنی خواستن ساختم.
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :100
بازدید دیروز :3
کل بازدید : 412179
کل یاداشته ها : 183


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ