جوانتر که بودم،
یعنی کمی پیش از آخرین پرستو،
خیال می کردم
زندگی یعنی:
یک سبد عشوه و آشنایی و عشق!
اما امروز
که برای گریستن بی بهانه ترین بغضم،
چشمهای نا آشنای رهگذری را قرض گرفتم،
دیدم سبدم با آنکه خالی تر از همیشه،
تنها به اندازه تنهاییم جا دارد.
زندگی یعنی….
زندگی یعنی نگاه کودکی/ سادگی شعرهای رودکی
زندگی یعنی جهش / یعنی پرواز و پرش
زندگی یعنی وا شدن / از میان غنچه پیدا شدن
زندگی یعنی طلوع یا سها / بازی با موسیقی و آواز ها
زندگی یعنی تکاپو / شادی یکتا بچه آهو
زندگی یعنی دلی را شاد کردن / اشک را از گونهای پاک کردن
زندگی یعنی صدای عشق شنیدن / غم و اندوه را ندیدن
زندگی یعنی گل خورشید چیدن / دستی بر برگش کشیدن
زندگی یعنی سختی کشیدن / سرد و گرم روزگار را چشیدن
زندگی یعنی کتاب قصه خواندن / جملهای زیبا به روی لب نشاندن
زندگی یعنی قدم برداشتن / بوته نیلوفری را کاشتن
زندگی یعنی سرودن / به هر جا پر گشودن
زندگی یعنی با همه همدل شدن / نقل یک محفل شدن
زندگی هر چه که هست / ما در آن شناوریم
ذره ذره کارمان / ما از اینجا میبریم
چه بخواهیم و نخاهیم ما به دنیا آمدیم / با یک دنیا آرزو از آسمانها آمدیم
ما از آن آسمانیم روحمان آبی است / شبهای قصه هامان همیشه مهتابی است
زندگی را بو کنیم / هر چه داریم در دلمان رو کنیم
آبی و سرزنده و مغرور باشیم / در طی این بازی زندگی پر شور باشیم
*************
زندگی یعنی غم
زندگی یعنی چشمهای بارانی
زندگی عطر گل یاس سپید
زندگی عین نسیم، عین سکوت
زندگی اوج صداقت، باور
زندگی یعنی عشق
عشق را باور کن
زندگی را دریاب!!!