تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را
باز کن پنجره را من تو را خواهم برد
به عروسی عروسکهای خواهر خویش
که در آن مجلس
صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
صحبت از سادگی وکودکی ست
چهره ای نیست عبوس
زندگی رویاییست
زندگی زیباییست
می توان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست