سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

 

چشمهایت به من امید زندگی داد ، آیه ای بود از لطف خدا.

چشمایت مرا با حقیقت روشن عشق آشنا کرد

با نگاهت چگونه بودن را درک کردم، زیستن را فهمیدم

من برای لحظه ای کنار تو نفس کشیدن چه باید بکنم؟

برای چشم های تو ...که در زندان غم و اندوه اسیرند چقدر باید دعا کنم؟

من چگونه می توانم راه قلبم را برای تو نمایان سازم برای نگاهی که هرگز مرا نمی فهمد.

برای مرد مغروری که گویا اصلا مرا نمی بیند...

 


  

 پنجره

عاشق پنجره ام

عاشق چشم سیاه

که صبور و منتظر به افق دوخته چشم

عاشق رنگ شبم رنگ زیبای سکوت

تک و تنها و غریب در تو غوطه ور شدن

مثل باران نجیب عاشق ریختنم

عاشق نام توام ..... همه زندگی ام


  

با توجه به سال صرفه جویی پیشاپیش

عید فطر ،

غدیر ،

یلدا ،

نوروز 89 ،

تولدم ،

 تولدت ،

 مبارک

 


  

 

 

شبی خواب دیدم که با خداوند در کنار ساحل دریا قدم می زدم...
بر شن های ساحل دریا دو رّد پا نمایان بود که یکی از آنها رّد پای من و دیگری رّد پای خداوند بود.

صحنه های زندگیم از مقابل چشمانم می گذشتند.

 زمانی که آخرین صحنه زندگی در جلوی چشمانم بسته شد? به رّد پاهای روی ساحل نگریستم.

 تنها یک رّد پا بر ساحل نمایان بود، فهمیدم که این رّد پا متعلق به غمناک ترین و سخت ترین

زمان های زندگیم بوده و این مسئله مرا ناراحت کرداز خداوند پرسیدم:خدایا زمانیکه تصمیم گرفتم

 تو را پیروی کنم تو به من گفتی که در تمام مسیر زندگی با من خواهی بود.

نمی دانم چرا زمانی که بیشتر از همیشه به تو نیازمند و محتاج بودم تو مرا ترک کردی؟

 او زمزمه کرد:فرزند ارزشمندم من تو را دوست می دارم و هرگز تو را ترک نخواهم کرد.

 وقتی تو تنها یک رّد پا دیدی آن زمانی است که در سختی هایت من تو را بر دوش خود حمل کرده ام. 


  

سلامی به سلامتی امسالگاو

چون امسال سال الگوی مصرف هست و سال گاو هم هست ما موندیم عین گاو استفاده کنیم یا اینکه صرفه جویی کنیم!!!!

مطلب بزاریم یا صرفه جویی کنیم؟

به هر حال سال خوشی داشته باشین انشاءالله سال امید و آرزو باشه برا همه تون

دوستون دارم


  

 

بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم

فرهاد،یادت همیشه با ماست


  

 

 

صدا می آید.

ولی نمی دانم از کدامین سو

صدا می آید

صدای شکسته شدن قلبی

صدای به هم ریختن عشقی

صدای سوختن تاروپودی

صدای فروریختن امیدی

چه تلخ است خدایا

گوش سپردن به این صدا

چه بی رحم است طبیعت

که این صدا را به گوش فلک می رساند

به سمت طدا می روم

دخترکی غمگین زانو زده برخاک

اشکهایش هم چون خون از دیده جاریست

دستها را به سوی آسمان گشوده

با تمام وجود

فریاد می کشد

پروردگارا چه تلخ است جدایی...

من نیز با او هم نوا می شوم آری جدایی تلخ است...  .


  

زیر باران نشسته ام. بالای سرم ستاره است و فرشته. باد می آید و یاد تو را روی گلبرگها می ریزد. زندگی تند و شتابناک همراه رود کوچکی که رو به رویم است، می گذرد.

عطر گذشته ها پیراهنم را خشبو کرده است قسمتی از دیروز روی سرانگشتانم راه می رود.

خاطرات با تو بودن را _ چه تلخ ، چه شیرین _ دوست دارم.

باران مرا یاد اشک هایت می اندازد.

یاد لحظه ها ی خداحافظی.

یاد انتظارها و دیدارهای پیاپی.

ناودان کوچک خانه ام از این همه بارش سبز به شوق می آید و آواز می خواند.

زندگی می رود و خاطره ها می مانند. خاطره ها می روند و ما می مانیم. ما هم می رویم و جاده ها می مانند.

خوشا با تو ماندن.

خوشا با تو رفتن...
  

عشق بی فرجام ما، نا آمده مبهم گذشت

بی حضورت لحظه های زندگی در غم گذشت

روی گلبرگ خیالت لحظه هایم خیس خیس

در حریم سبز سبزه همچنان شبنم گذشت

آفرین بر غم که سر از شانه هایم بر نداشت

آفرین بر عمر چون با یادتو توأم گذشت

آب دریا حسرت شبگریه هایم می برند

آنقدر بگریستم آب از سر عالم گذشت

آه برگرد ای زلال رفته از آیینه ها

                                            گر بیایی از گناهت تا ابد خواهم گذشت!


  

 آن کس که درد عشق بداند

اشکی براین سخن فشاند:

 

این سان که ذره های دل بیقرار من

سر در کمند عشق تو، جان در هوای توست

شاید محال نیست که بعد از هزار سال،

روزی غبار مارا آشفته پوی باد

در دوردست دشتی از دیده ها نهان

بر برگ ارغوانی ،

پیچیده با خزان

یا پای جویباری

چون اشک ما روان

پهلوی یکدگر بنشاند

مارا به یکدگر برساند

آمین


  
   مدیر وبلاگ
عشق گلی است که دو باغبان دارد، عاشق و معشوق
من این وبلاگ را برای بیان معنی خواستن ساختم.
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :10
کل بازدید : 409035
کل یاداشته ها : 183


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ